این سان که زره های دل بی قرار من

سر در کمند عشق تو  جان در هوای توست

آنجا که  سرا پای تو در روشنی صبح

رویای شرابی است که در جام بلور است

آنجا که سحر گونه گلگون تو در خواب

از بوسه خورشید چو برگ گل ناز است

آنجا که من از روزن هر اختر شبگرد

چشمم به تمنای تو باز است

من نیز چو خورشید  دلم زنده به عشق است

راه دل خود را نتوانم که نپویم

هر صبح در آینه جادویی خورشید

 

چون مینگرم   او همه من من همه اویم

 

Sun wine

 

 

Die For You

میمیرم برات نمیدونستی

 میمیرم  بی تو بدون چشات

رفتی از برم تو که نمیدونستی

 که دلم بسته به ساز صدات

آرزوم که نمیدونستی

 که من میمیرم برات ، میمیرم برات

عاشقم هنوز نمی خواستی که

 بمونی و بسوزی به ساز دلم

دیدی من میرم

 نمی خواستی بری تا فردا گل خشکلم

برو راهی نیست تا فردا

سفرت بخیر  اگه میری از اینجا تک تنها توی شهر دور

برو که رفتن بدون ما

 میرسیه به یه دنیای دور

به یه دنیای دور

سفرت بخیر برو گر شکستی ز من

 می تونی  دوباره بساز

غزلی شکسته نا امید و خسته وباز غروب

و بازم غروب

نمیخام بیای، نمیخام میون

 تاریکی من تو حروم بشی

نمی خام ازت، نمی خام

مثل یه شمع بسوزی برام  

تا تموم بشی

 برو تا بزرگی می خام که

 فقط آرزوم بشی، آرزوم بشی

فقط آرزوم بشی، آرزوم بشی

   

 

 

 

خیال

خیال روی تو در هر طریق همره ماست                     نسیم موی تو پیوند جان آگه ماست

به رغم مدعیانی که من عشق کنند                        جمال چهره تو حاجت موجه ماست

ببین که سی زنخدان تو چه می گوید                       هزار یوسف مصری فتاده در چه ماست

اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد                             گناه بخت پریشان و دست کوته ماست

به حاجت در خلوت سرای خاص بگو                          فلان ز گوشه نشینان خاک درگه ماست

به ورت از نظر ما اگر چه محبوب است                        همیشه در نظ خاطر مرفه ماست

دیده غمگین

باز در دیده غمگین سحر

روح بیمار طبیعت پیداست

باز در سردی لبخند غروب

رازها خفته ز نا کامی هاست

دلم از نام خزان می ترسد

زانکه من زاده تابستانم

شعر من آتش پنهان من است

روز و شب شعله کشد در جان من

می رسد سردی پاییز حیات

تاب این سیلی بلاخیزم نیست

غنچه ام غنچه ای نشکفته به کام

طاقت سیلی پاییزم نیست

 

دوستی

دل من دیر زمانیست که می پندارد:

<<دوستی>> هم گلی است

مثثل نیلوفر و ناز،

ساقه ترد ظریفی دارد

بی گمان سنگدل است آنکه روا می دارد

جان این ساقه نازک را

دانسته بیازارد

 

بهترین بهترین من

در کنار چشمه سحر

سر نهاده روی شونه سحر

گیسوی خیسش به دست با د

چهره ها نهفته در پناه سایه های شرم

رنگ شکفته در زلال عطر های گرم

بهترین ترانه بهترین سکوت با همان سکوت شرمگین

با همان ترانه ها و عطر ها بهترین هر چه بود و هست

در بنفشه زار چشم تو

من ز بهترین بهشت ها گذشته ام

من به بهترین بهار ها رسیده ام

ای غم تو همزبان بهترین دقایق من

لحظه های هستی من از تو پر شده

در دیار نیلگون خواب

ای جدای توبهترین بهانه گریستن

بی تو من به اوج حسرتی نگفتنی رسیده ام.

ای نوازش تو بهترین امید زیستن

لب های تو بهترین امید بودن

در کنار تو من ز اوج لذتی نگفتنی گذشته ام.

ناز نین من نام تو مرا همیشه مست می کند

بهتر از شراب

بهتر از تمام شعر های ناب

من تو را به خلوت خدایی خود:((بهترین بهترین ها)) خطاب می کنم

ای بهترین بهترین من

تقدیم به اونی.........

عشق قدیمی


باز یه شبی میاد تو هم
سراغمو میگیری باز
خوب میدون من که میری مثل یه راه
من میدونم که تو هم یه روز دلت برام تنگ میشه باز

بازم دلت نها میشه تو اون همه سوزو گداز
عطر صدات پیچیده باز توی اتاق خونه
عکس تو رو میبینم و بازم میشه دیونه
با هر نفس داد می زنم شاید بیای کنارم
دیونه نگاتم و راه فرار ندارم
 
تویی عشق قدیمی
همنفس صمیمی
تویی آرزوی قلبم آره فقط همینی
تویی آرزوی قلبم آره فقط همینی
منم یه شب می خندمو
اشک تو رو در می یارم
توخوابتم نمیبینی که من برات گل مییارم
هر چی که دست تکون بدی دست تو رو پس میزنم

عطر صدات پیچیده باز توی اتاق خونه
عکس تو رو میبینم و بازم میشه دیونه
با هر نفس داد می زنم شاید بیای کنارم
دیونه نگاتم و راه فرار ندارم
تویی عشق قدیمی
همنفس صمیمی
تویی آرزوی قلبم آره فقط همینی
تویی آرزوی قلبم آره فقط همینی
ramin_savan